iran - پيام‌هاي ارسالي

اي دوست خريدار وفايت هستم شرمنده اين لطف وصفايت هستم آن لحظه که قلبت به خدا نزديک است يادآر که محتاج دعايت هستم

Thu, 24 May 2012 16:00:00 GMT

اي دوست خريدار وفايت هستم شرمنده اين لطف وصفايت هستم آن لحظه که قلبت به خدا نزديک است يادآر که محتاج دعايت هستم

شب آرزوهاست آرزو ميکنم به تمام آرزوهايت برسي اگه تو اين شب دلت شکست يادي از ما هم بکن

Thu, 24 May 2012 16:09:00 GMT

شب آرزوهاست آرزو ميکنم به تمام آرزوهايت برسي اگه تو اين شب دلت شکست يادي از ما هم بکن

در اين دنياي دَرَندَشتهر چيزي به نحوي بالاخره زندگي مي‌کند.باران که بيايدبيد هم دشمني‌هاي خود را با اَرّهفراموش خواهد کرد.

Sat, 19 May 2012 14:34:00 GMT

در اين دنياي دَرَندَشت هر چيزي به نحوي بالاخره زندگي مي‌کند. باران که بيايد بيد هم دشمني‌هاي خود را با اَرّه فراموش خواهد کرد.

بخدا گفتم: بيا جهان را قسمت کنيم، آسمون واسه من ابراش مال تو، دريا مال من موجش مال تو، ماه مال من خورشيد مال تو ... .خدا خنديد و گفت: بندگي کن، همه دنيا مال تو ... من هم مال تو ...

Sat, 19 May 2012 14:05:00 GMT

بخدا گفتم: بيا جهان را قسمت کنيم، آسمون واسه من ابراش مال تو، دريا مال من موجش مال تو، ماه مال من خورشيد مال تو ... . خدا خنديد و گفت: بندگي کن، همه دنيا مال تو ... من هم مال تو ...

تو اسمون هميشه از يک ارتفاعي به بعد ديگه هيچ ابري وجود نداره ،پس هر وقت اسمون دلت ابري بود ....با دنيا نجنگ فقط تا مي تواني اوج بگير.....

Sat, 19 May 2012 13:57:00 GMT

تو اسمون هميشه از يک ارتفاعي به بعد ديگه هيچ ابري وجود نداره ،پس هر وقت اسمون دلت ابري بود ....با دنيا نجنگ فقط تا مي تواني اوج بگير.....

نيازي از سر احساس خواهم / برات کربلا از ياس خواهمبه حق پهلوي بشکسته ي او / طواف مرقد عباس خواهم . . ..

Wed, 25 Apr 2012 11:24:00 GMT

نيازي از سر احساس خواهم / برات کربلا از ياس خواهم به حق پهلوي بشکسته ي او / طواف مرقد عباس خواهم . . . .

ما زنده به لطف و رحمت زهرائيم / مامور براي خدمت زهرائيمروزي که تمام خلق حيران هستند / ما منتظر شفاعت زهرائيم . . .يا زهرا(س)

Wed, 25 Apr 2012 11:26:00 GMT

ما زنده به لطف و رحمت زهرائيم / مامور براي خدمت زهرائيمروزي که تمام خلق حيران هستند / ما منتظر شفاعت زهرائيم . . .يا زهرا(س)

زندگي ساعت تفريحي نيست که فقط با بازييا با خوردن آجيل و خوراکبگذرانيم آن راهيچ مي داني آياساعت بعد چه درسي داريم؟ زنگ اول ديني آخرين زنگ حساب!

Tue, 15 May 2012 14:11:00 GMT

زندگي ساعت تفريحي نيست که فقط با بازييا با خوردن آجيل و خوراکبگذرانيم آن راهيچ مي داني آياساعت بعد چه درسي داريم؟ زنگ اول ديني آخرين زنگ حساب!

__________€€€€€€€._..-?°?-.._ ~°~~ _..-?°?-.. _..-?°?-....-?°?-....-?°?-.._بوي باران, بوي سبزه, بوي خاکشاخه هاي شسته, باران خورده, پاکآسمان آبي و ابر سپيدبرگ هاي سبز بيدعطر نرگس,رقص بادنغمه شوق پرستوهاي شادنرم نرمک مي رسد اينک بهارخوش به حال روزگار~ _..-?°?-..~~~~ _..-?°?-....-?°?-....-?°?-.._

Tue, 15 May 2012 14:08:00 GMT

__________€€€€€€€._..-?*°*?-.._ ~~~*°*~~~ ~~~ _..-?*°*?-..~~~~ _..-?*°*?-.._ _..-?*°*?-..__..-?*°*?-.._ بوي باران, بوي سبزه, بوي خاک شاخه هاي شسته, باران خورده, پاک آسمان آبي و ابر سپيد برگ هاي سبز بيد عطر نرگس,رقص باد نغمه شوق پرستوهاي شاد نرم نرمک مي رسد اينک بهار خوش به حال روزگار ~~~ _..-?*°*?-..~~~~ _..-?*°*?-.._ _..-?*°*?-..__..-?*°*?-.._

شيشه ي چشم دلم مرطوب استو کمي آن سو تردل دريايي تو مواج استو زمين منتظر باران استو من اينک دل پر موج تو را مي خواهمکه بريزد بر منبا کمي حرف و سخنبا کمي صوت و صداو به اندازه ي يک آينهصورت ماه تو را مي خواهمو نگاهي که از حادثه شوق پر استو درخشيدن توبي واسطه در چشم ترمو دگر هيچ به جز مهر خدا ...چه خبر از باران ؟ ؟ ؟

Mon, 07 May 2012 16:16:00 GMT

شيشه ي چشم دلم مرطوب است و کمي آن سو تر دل دريايي تو مواج است و زمين منتظر باران است و من اينک دل پر موج تو را مي خواهم که بريزد بر من با کمي حرف و سخن با کمي صوت و صدا و به اندازه ي يک آينه صورت ماه تو را مي خواهم و نگاهي که از حادثه شوق پر است و درخشيدن تو بي واسطه در چشم ترم و دگر هيچ به جز مهر خدا ... چه خبر از باران ؟ ؟ ؟

دل خوشم با غزلي تازه همينم کافي ستتو مرا باز رساندي به يقينم کافي ستقانعم ، بيشتر از اين چه بخواهم از توگاه گاهي که کنارت بنشينم کافي ستآسماني ! تو در آن گستره خورشيدي کنمن همين قدر که گرم است زمينم کافي ستمن همين قدر که با حال و هوايت گهگاهبرگي از باغچه ي شعر بچينم کافي ستفکر کردن به تو يعني غزلي شور انگيزکه همين شوق مرا، خوب ترينم ! کافي ست ...

Mon, 07 May 2012 15:59:00 GMT

دل خوشم با غزلي تازه همينم کافي ست تو مرا باز رساندي به يقينم کافي ست قانعم ، بيشتر از اين چه بخواهم از تو گاه گاهي که کنارت بنشينم کافي ست آسماني ! تو در آن گستره خورشيدي کن من همين قدر که گرم است زمينم کافي ست من همين قدر که با حال و هوايت گهگاه برگي از باغچه ي شعر بچينم کافي ست فکر کردن به تو يعني غزلي شور انگيز که همين شوق مرا، خوب ترينم ! کافي ست ...

چه خبر از باران؟شيشه ي چشم دلم مرطوب استو کمي آن سو تردل دريايي تو مواج استو زمين منتظر باران استو من اينک دل پر موج تو را مي خواهمکه بريزد بر منبا کمي حرف و سخنبا کمي صوت و صداو به اندازه ي يک اينهصورت ماه تو را مي خواهمو نگاهي که از حادثه شوق پر استو درخشيدن توبي واسطه در چشم ترمو دگر هيچ به جز مهر خداچه خبر از باران ؟ ؟ ؟

Thu, 03 May 2012 10:27:00 GMT

چه خبر از باران؟ شيشه ي چشم دلم مرطوب است و کمي آن سو تر دل دريايي تو مواج است و زمين منتظر باران است و من اينک دل پر موج تو را مي خواهم که بريزد بر من با کمي حرف و سخن با کمي صوت و صدا و به اندازه ي يک اينه صورت ماه تو را مي خواهم و نگاهي که از حادثه شوق پر است و درخشيدن تو بي واسطه در چشم ترم و دگر هيچ به جز مهر خدا چه خبر از باران ؟ ؟ ؟

گمشده اين نسل اعتماد است ن اعتقاد اما افسوس که نه بر اعتماد اعتقاد است و نه بر اعتقادها اعتماد

Thu, 03 May 2012 10:21:00 GMT

گمشده اين نسل اعتماد است ن اعتقاد اما افسوس که نه بر اعتماد اعتقاد است و نه بر اعتقادها اعتماد

يک پدر بخشنده آب و گل است / يک پدر روشنگر جان و دل است ليک اگر پرسي کدامين برترين / آنکه دين آموزد و علم يقين روز و هفته معلم بر همه ي معلمان مبارک باد .

Tue, 01 May 2012 15:38:00 GMT

يک پدر بخشنده آب و گل است / يک پدر روشنگر جان و دل است ليک اگر پرسي کدامين برترين / آنکه دين آموزد و علم يقين روز و هفته معلم بر همه ي معلمان مبارک باد .

پسرک جلويش را ميگيرد و با التماس ميگويد:خانم! تو رو خدا يه شاخه گل بخريد!زن در حالي که گل را از دستش ميگرفتنگاه پسرك را روي كفش هايش حس كردچه كفش هاي قشنگي داريد!-زن لبخندي زد و گفت:برادرم برايم خريده استدوست داشتي جاي من بودي؟؟پسرك بي هيچ درنگي محكم گفت : نه !ولي دوست داشتم جاي برادرت بودمتا من هم براي خواهرم كفش مي خريدم .

Sun, 29 Apr 2012 10:25:00 GMT

پسرک جلويش را ميگيرد و با التماس ميگويد: خانم! تو رو خدا يه شاخه گل بخريد! زن در حالي که گل را از دستش ميگرفت نگاه پسرك را روي كفش هايش حس كرد چه كفش هاي قشنگي داريد!- زن لبخندي زد و گفت: برادرم برايم خريده است دوست داشتي جاي من بودي؟؟ پسرك بي هيچ درنگي محكم گفت : نه ! ولي دوست داشتم جاي برادرت بودم تا من هم براي خواهرم كفش مي خريدم .