سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بینوا فرزند آدم ، مرگش پوشیده است ، و بیمارى‏اش پنهان ، کردارش نگاشته است و پشه‏اى او را آزار رساند جرعه‏اى گلوگیر بکشدش و خوى وى را گنده گرداند . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :19
بازدید دیروز :15
کل بازدید :19931
تعداد کل یاداشته ها : 14
103/9/5
5:24 ص

دل من دیر زمانی ست که می پندارد:
« دوستی » نیز گلی ست
مثل نیلوفر و ناز ،
ساقه ترد ظریفی دارد
بی گمان سنگدل است آن که روا می دارد
جان این ساقه نازک را
-دانسته-
بیازارد!

در زمینی که ضمیر من و توست
از نخستین دیدار،
هر سخن ، هر رفتار،
دانه هایی ست که می افشانیم
برگ و باری ست که می رویانیم
آب و خورشید و نسیمش « مهر » است .

گر بدان گونه که بایست به بار آید
زندگی را به دل انگیزترین چهره بیاراید
آنچنان با تو در آمیزد این روح لطیف
که تمنای وجودت همه او باشد و بس
بی نیازت سازد ، از همه چیز و همه کس

زندگی ، گرمی دل های به هم پیوسته ست
تا در آن دوست نباشد همه درها بسته است
در ضمیرت اگر این گل ندمیده ست هنوز
عطر جان پرور عشق
گر به صحرای نهادت نوزیده ست هنوز
دانه ها را باید از نو کاشت

آب و خورشید و نسیمش را از مایه جان
خرج می باید کرد
رنج می باید برد
دوست می باید داشت

با نگاهی که در آن شوق بر آرد فریاد
با سلامی که در آن نور ببارد لبخند
دست یکدیگر را
بفشاریم به مهر
جام دل هامان را
مالامال از یاری ، غمخواری
بسپاریم به هم
بسراییم به آواز بلند
- شادی روح تو !
ای دیده به دیدار تو شاد
باغ جانت همه وقت از اثر صحبت دوست
تازه ، عطر افشان
گلباران باد


  
پیامهای عمومی ارسال شده
+ شب آرزوهاست آرزو میکنم به تمام آرزوهایت برسی اگه تو این شب دلت شکست یادی از ما هم بکن
+ ای دوست خریدار وفایت هستم شرمنده این لطف وصفایت هستم آن لحظه که قلبت به خدا نزدیک است یادآر که محتاج دعایت هستم
+ در این دنیای دَرَندَشت<br>هر چیزی به نحوی بالاخره زندگی می‌کند.<br>باران که بیاید<br>بید هم دشمنی‌های خود را با اَرّه<br>فراموش خواهد کرد.


+ بخدا گفتم: بیا جهان را قسمت کنیم، آسمون واسه من ابراش مال تو، دریا مال من موجش مال تو، ماه مال من خورشید مال تو ... .<br>خدا خندید و گفت: بندگی کن، همه دنیا مال تو ... من هم مال تو ...


+ تو اسمون همیشه از یک ارتفاعی به بعد دیگه هیچ ابری وجود نداره ،پس هر وقت اسمون دلت ابری بود ....با دنیا نجنگ فقط تا می توانی اوج بگیر.....


+ زندگی ساعت تفریحی نیست که فقط با بازییا با خوردن آجیل و خوراکبگذرانیم آن راهیچ می دانی آیاساعت بعد چه درسی داریم؟ زنگ اول دینی آخرین زنگ حساب!


+ __________€€€€€€€._..-?*°*?-.._ ~~~*°*~~~<br>~~~ _..-?*°*?-..~~~~ _..-?*°*?-.._<br>_..-?*°*?-..__..-?*°*?-.._<br>بوی باران, بوی سبزه, بوی خاک<br>شاخه های شسته, باران خورده, پاک<br>آسمان آبی و ابر سپید<br>برگ های سبز بید<br>عطر نرگس,رقص باد<br>نغمه شوق پرستوهای شاد<br>نرم نرمک می رسد اینک بهار<br>خوش به حال روزگار<br>~~~ _..-?*°*?-..~~~~ _..-?*°*?-.._<br>_..-?*°*?-..__..-?*°*?-.._


+ شیشه ی چشم دلم مرطوب است<br>و کمی آن سو تر<br>دل دریایی تو مواج است<br>و زمین منتظر باران است<br>و من اینک دل پر موج تو را می خواهم<br>که بریزد بر من<br>با کمی حرف و سخن<br>با کمی صوت و صدا<br>و به اندازه ی یک آینه<br>صورت ماه تو را می خواهم<br>و نگاهی که از حادثه شوق پر است<br>و درخشیدن تو<br>بی واسطه در چشم ترم<br>و دگر هیچ به جز مهر خدا ...<br>چه خبر از باران ؟ ؟ ؟
+ دل خوشم با غزلی تازه همینم کافی ست<br>تو مرا باز رساندی به یقینم کافی ست<br>قانعم ، بیشتر از این چه بخواهم از تو<br>گاه گاهی که کنارت بنشینم کافی ست<br>آسمانی ! تو در آن گستره خورشیدی کن<br>من همین قدر که گرم است زمینم کافی ست<br>من همین قدر که با حال و هوایت گهگاه<br>برگی از باغچه ی شعر بچینم کافی ست<br>فکر کردن به تو یعنی غزلی شور انگیز<br>که همین شوق مرا، خوب ترینم ! کافی ست ...
+ چه خبر از باران؟<br>شیشه ی چشم دلم مرطوب است<br>و کمی آن سو تر<br>دل دریایی تو مواج است<br>و زمین منتظر باران است<br>و من اینک دل پر موج تو را می خواهم<br>که بریزد بر من<br>با کمی حرف و سخن<br>با کمی صوت و صدا<br>و به اندازه ی یک اینه<br>صورت ماه تو را می خواهم<br>و نگاهی که از حادثه شوق پر است<br>و درخشیدن تو<br>بی واسطه در چشم ترم<br>و دگر هیچ به جز مهر خدا<br>چه خبر از باران ؟ ؟ ؟